پدر - نامه ای به باد *
خانه
:: کل بازدیدها
:: :: بازدید امروز
::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: لینک به
وبلاگ ::
:: دوستان من ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: موسیقی وبلاگ ::
|
84/9/24 :: 12:34 عصر صدای پای تو می آید از ایوان خانهمهربان وخسته و آرام و مردانهدلم تنگ است تا وقتی بیاییاز سفر در آسمانهابر فراز ابرها و بیکرانهااینچنین خوبی ومهری را تو از آنجا پذیرفتیکه مثل آسمان آبی و مثل باد بی باکیتو مثل ابر میباریتمام آنچه را داریبه آنان که ندارند وبرای خود نمیخواهیاین شعرو آجی ریحانه یه روز مثل امروز من که احساساتش فوران کرده بود شاید ۶ یا ۷ سال پیش نوشته.تا حالا شده که فکر کنید بهترین بابای دنیا مال شماست.آره.منم همینطور/هر روز وهر ساعت خدا روشکر میکنم.دیروز وقتی اومد خونه یه با دیگه عشق وزندگی رو با خودش آورد.بودن اون کنار ما گرماییه که از چشمای مامان ودستای ماها پیداست/ما میدونیم که رنگ عشقو از بابا یاد گرفتیم اما هنوز به پای اون نرسیدیم.اگه همه ی وبلا گا فقط بگن مامان.من غیر از اون میخوام یه با بنویسم.بابا جونم دوست دارمwww.nikoo26399.persianblog.com تا بعد نویسنده : رضوان
|